کورش بزرگ در سال 539 پ م بابل را فتح کرد .این سرزمین شامل عراق سوریه لبنان و فلسطین بود.بابلیها کورش را به عنوان شاه مشروع خود پذیرفتند در بابل کورش یهودیان تبعیدی را بخشيد و آنها را به سمت سرزمینشان فرستاد. استوانه 45 سطری کورش در بابل کشف شده و آنرا منشور حقوق بشر کورش ناميده اند و اکنون به موزه بریتانیا برده شده است…

 

07813612923726550910


ترجمه متن بابلي كورش

او -مردوک- صمیمانه در پی یک فرمانروای دادگر بود تا دست او را بگیرد.کورش شاه انشان را صدا زدو به فرمانروایی جهان خواند.سرزمین گوتی همه اومان -منده را به پای او انداخت.دست سیاهان را به دستهای او رساند. او -کورش- با راستی و داد آنها را پذیرفت. مردوک سرور بزرگ نگهبان مردم خویش با شادی کارهای نیک و قلب دادگر او را دید و فرمان داد تا به شهر خود او بابل برود.او در حالی که مثل یک دوست کورش را همراهی می کرد او را به بابل رساند.سپاهیان زیاد او که شمارشان مانند آب رودخانه بی حساب است مسلح در کنار او بودند.مردوک بی جنگ و نبرد او را به شهر خود بابل در آورد

او بابل را از هجمه در امان داشت.نبونید شاه بابل که او مردوک را نمی پرستید مردوک تو را به دست کورش انداخت.مردم بابل همگی همه سومر و اکد بزرگان و فرمانروایان نزد او سر تسلیم فرود آوردند.پاهایش را بوسیدند.از فرمانروایی او خشنود شدند وچهره هایشان شکوفا شد.آنان به درگاه مردوک که به نیروی خود به مرده ها زندگی بخشیده و همه را از نابودی و بلا در امان نگه داشته بود به خشنودی نیایش کرده ونامش را حفظ کردند

من کورش شاه جهان شاه بزرگ شاه نیرومند شاه بابل شاه سومر شاه اکد شاه چهار سوی جهان پسر کمبوجیه شاه بزرگ شاه شهر انشان نوه کورش شاه بزرگ شاه شهر انشان نتیجه چیشپیش شاه بزرگ شاه شهر انشان خلف پاینده دوده شاهی که سلسله اش بعل و نبو را دوست دارند و فرمانروایی آن ها را برای شادی قلب هایشان آرزو می کردند

وقتی که من با صلح و صفا وارد بابل شدم با شادی و سرور در کاخ امیران رحل شاهی افکندم.مردوک سرور بزرگ قلب بزرگ بابلی ها را متوجه من کرد و من هم هر روز در فکر نیایش او بودم.سپاهیان فراوان من در صلح و صفا در پیرامون بابل جای گرفتند.در تمام سومر و اکد به دشمن اجازه هیچ تحرکی را ندادم.درون بابل و …. را از یوغی که برازنده آنان نبود رها ساختم

جلو ویرانی خانه هایشان را گرفته و جلو از هم پاشیدنشان را گرفتمو مردوک سرور بزرگ از کارهای نيك من خوشحال شد و به من کورش شاه که حرمت او را دارد به کمبوجیه پسر تنی من و به همه سپاهیان من با مهربانی رحمت عنایت فرمود و ما با میل و نشاط مقام الهی او را ستایش کردیم.همه شاهان اریکه دار و کاخ نشین هر سوی جهان از دریای شمال تا دریای جنوب …. که …. زندگی می کنند همه شاهان مغرب تا کرانه مدیترانه که در چادر به سر می برند همه باج سنگینی آوردند و در بابل پاهای مرا بوسیدند. از …. تا شهر آشور و شوش اکد اشنونک زمبن مه – تورنو دری با سرزمین گوتیوم شهرهای آن سوی دجله که آبادی هايشان از زمان کهن بنا شده بودند

خدایانی را که در آنها زندگی می کردند به جای خود باز گردانیدم و اینمکان را فراهم آوردم تا آنها در خانه ای جاودان جای گیرند.همه مردم آنها را با یکدیگر متحد کردم و زیستگاه آنان را دوباره سامان بخشیدم.خدایان سومر و اکد را که نبو نید برخلاف خواست سرور خدایان به بابل آورده بود اجازه دادم تا به فرمان مردوک سرور بزرگ بی مزاحم در معبدهای خود به خانه نشاط قلبی نقل مکان دهند.باشد تا همه خدایانی که من به خانه خود بازگردانده بودم هر روز نزد بعل و نبو خواستار روزهای عمر من شوند و شفاعت مرا آرزو کنند.و به مردوک سرور من بگویند : برای کورش شاه که تو را می ستاید و برای او کمبوجیه … به خانه آرامی نقل مکان شود

بقیه متن آسیب دیده است .

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: کوروش کبیر منشور کوروش بزرگ پادشاه بزرگ ایران زمین کتیبه کورش بزرگ ایران باستان

تاريخ : 16 / 1 / 1396 | | نویسنده : کوروش |
تاريخ : 16 / 1 / 1396 | | نویسنده : کوروش |
عکسهای مجسمه انسان بالدار کوروش کبیر هخامنشی در پاسارگاد سنگ نگاره انسان بالدار با تاج و کتیبه سنگی نوشته شده به خط میخی به زبان پارسی باستان عیلامی

عکسهای مجسمه انسان بالدار کوروش کبیر هخامنشی در پاسارگاد سنگ نگاره انسان بالدار با تاج و کتیبه سنگی نوشته شده به خط میخی به زبان پارسی باستان عیلامی

 سنگ نگاره انسان بالدار سالم‌ترین و زیباترین نقش ایجاد شده در بناهای پاسارگاد است که دارای مفاهیم عمیق اندیشه والای انسانی کوروش بزرگ است. سنگ نگاره مردی را نشان می‌دهد با ریش انبوه کوتاه، ردای بلند و تاجی بر سر در حالی که چهار بال او را در بر گرفته‌اند رو به سوی مرکز کاخ دارد. عناصر تزئینی و هنری سنگ نگاره بسیار زیبا، چشمگیر و معنادار است. بر بلندای نقش تاجی زیبا است که روی شاخ‌های بلند و تاب دار یک قوچ حبشی، در حالی که دو مار کبرای پشت به هم کرده که هر یک گویی را به نماد خورشید بر سر دارند قرار گرفته است. سه دسته گل نی بخش اصلی تاج را که هر یک گوی خورشید را بر فراز دارند و با پر شترمرغ احاطه شده‌اند تشکیل داده‌اند. انتهای این سه دسته گل را سه گوی بزرگ خورشید پوشانده‌اند. بالها با ظرافت و زیبایی دو سوی مرد را در بر گرفته در حالی که دو بال به سوی آسمان و دو بال به سمت زمین گسترده شده‌اند. اندام این مرد با ردایی بلند و حاشیه دار پوشانده شده که مزین به گلهای رزت است. دستها یکی به سوی جلو و دیگری در امتداد بال به سوی بالا قرار گرفته‌اند در حالی که پاها عریان هستند. در ایجاد این نقش از هنر و فرهنگ‌های ملل مختلف آن روز الهام گرفته شده است. از جمله تاج که پیشینه‌ای مصری دارد، لباس بلند مرد که ایلامی است و بالها که ریشه در هنر آشور دارد. به کارگیری هنر ملل مختلف در این سنگ نگاره بر گرفته از اندیشه‌های والای انسانی کوروش است. در واقع هر قسمت نقش بیان کننده حضور نماینده‌ای از ملتهای گوناگون است. کوروش با ایجاد این سنگ نگاره یک نوع اتحاد و همدلی را میان مردمان سرزمین‌های مختلف با اندیشه برابری انسانها با هر رنگ، نژاد و زبانی را به وجود آورد. بالای نقش برجسته تا سال ۱۲۴۳ خورشیدی، مزین به سنگ نبشته‌ای میخی سه زبانه بوده با مضمون «من کوروش شاه هخامنشی ام». ولی پیش از سال ۱۲۵۶ خورشیدی این سنگ نبشته را از بالای نقش برداشته‌اند. کتیبه میخی که در بالای نقش انسان بالدار بوده به سه زبان پارسی باستان ایلامی، آکادی نوشته است. نقش انسان بالدار را یک مفسر هندی به نام مولانا ابوالکلام آزاد و علامه طباطبایی با شخصیت ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) که در قرآن مجید از او به عنوان شاهی جهانگیر و دادگر و نظر کرده یاد شده یکی دانسته و بیان می‌کنند که ذوالقرنین یاد شده در قرآن همان کوروش بزرگ است.

پاسارگاد مجسمه بالدار پاسارگاد، منسوب به کورش کتیبه‌ای دوسطری که به زبان‌های پارسی
، عیلامی و بابلی بر روی دو جزء سنگی در کاخ‌های عمومی و خصوصی کوروش در پاسارگاد قرار دارد، به باستان‌شناسان اطمینان می‌دهد که بناهای پاسارگاد به دستور کوروش بنا شده اند.[۱] پاسارگاد در دشتی مرتفع به ارتفاع ۱۹۰۰ متر از سطح دریا، در حصار کوهستان واقع شده‌است. در سده هفتم قمری اتابکی از سلغریان فارس درنزدیک آرامگاه کورش مسجدی ساخت که در آن از سنگ کاخ‌ها استفاده شده‌بود. به مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در سال ۱۹۷۱ این سنگها دوباره به جاهای اصلی خود بازگردانده شدند. کاخ محل سکونت بی تردید نشان از تاثیر و نقش معماری یونانی دارد. ظاهراً هنگامی که کورش در سال ۵۴۵ پیش از میلاد سارد (پایتخت لیدی، شهری در غرب ترکیۀ امروزی) را به تصرف درآورد به شدت تحت تاثیر بناهای مرمرین شاهان لیدی قرار گرفته است. چه بسا او همان زمان شماری از اساتید اهل لیدی را در پاسارگاد به کار گماشته است. در کاخ تناسب جذاب سنگهای مرمر تیره و روشن، مخصوصاً در پایه‌ها، جلب نظر می‌کند. این سنگها از پیرامون سیوند آورده شده است.[۲] [ویرایش] پیشینه سرزمین پارس زادگاه هخامنشیان بوده‌است. خاندان پارس، که به رهبری کوروش دوم (که از ۵۲۹ تا ۵۵۹ پیش از میلاد سلطنت نمود) در سال ۵۵۰ پیش از میلاد، بر مادها پیروز شدند. بر پایهٔ سنت، کوروش دوم این منطقه را به پایتختی انتخاب کرد، زیرا در نزدیکی منطقه‌ای بود که بر ایشتوویگو پادشاه ماد پیروز شد. این اولین پیروزی، پیروزی‌های دیگری چون غلبه بر لیدی، بابل نو، و مصر را به دنبال داشت. امپراتوری هخامنشی بعداً توسط پسر او کمبوجیه (۵۲۲ تا ۵۲۹ پیش از میلاد) و داریوش اول (۴۸۶ تا ۵۲۱ پیش از میلاد) تحکیم و گسترش یافت. از کوروش در انجیل به عنوان آزادی‌دهندهٔ بابل و کسی که یهودها را از تبعید بازگردانده یاد شده‌است. در ۷۰ کیلومتری جنوب پاسارگاد، داریوش بزرگ پایتخت نمادین خود شهر پارسه (شاعری یونانی این شهر را پرس پلیس نام نهاد) را بنیان نهاد. تا هنگامی که اسکندر از مقدونیه در سال ۳۳۰ پیش از میلاد امپراتوری هخامنشی را تسخیر کرد، پاسارگاد یک مرکز مهم سلسله‌ای باقی ماند. به گفتهٔ نویسندگان باستانی، مانند هرودوت و آریان (گزنفون)، اسکندر آرامگاه کوروش را محترم شمرده و آن را بازسازی نمود. در دوره‌های بعدی، از تل تخت هم چنان به‌عنوان یک دژ بهره‌برداری می‌شد، حال آن که کاخ‌ها متروک شده و از مصالح آن دوباره استفاده شد. از سدهٔ هفتم به بعد، آرامگاه کوروش به نام آرامگاه مادر سلیمان خوانده می‌شد، و به یک مکان زیارتی تبدیل شد. در سدهٔ دهم یک مسجد کوچک در گرد آن ساخته شد، که تا سدهٔ چهاردهم از آن استفاده می‌شد. این محوطه توسط مسافرین طی سده‌ها بازدید شده، که باعث از دست رفتن تدریجی اجزا گوناگون آن گشته‌است. طبق نوشته‌های هرودوت ، هخامنشیان از طایفهٔ پاسارگادیان بوده‌اند كه در پارس اقامت داشته‌اند و سر سلسلهٔ آنها هخامنش بوده‌است. نامدارترین رئیس اتحادیه قبائل پارس در نیمه قرن ٧ پ م چیش پیش دوم است كه تا سال ۶۴۰پ م ریاست قبائل پارس را در دست داشت. او چیش پیش پور كوروش پور كمبوجیه پور چیش پیش پور هخامنش بود، كه همه شان رؤسای قبائل پارس بودند. اگر برای هر كدام از اینها حدود ٤٠ سال در نظر بگیریم، میتوان گفت كه در زمانی كه پارسها در منطقهٔ پارسوای مذكور در سند آشوری (یعنی سال ۸۳۴ پ م ) اقامت داشته‌اند، ریاستشان در دست هخامنش بوده است. هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند كه سركرده طایفهٔ پاسارگاد از طایفه‌های پارسیان بوده‌است. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس آنشان بودند ولی با شكستی كه كوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از اینرو كوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند. به قدرت رسیدن پارسی‌ها و سلسلهٔ هخامنشی (۵۵۰-۳۳۰ قبل از میلاد) یكی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس كردند كه دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. مهم‌ترین سنگ نوشتهٔ هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ نبشتهٔ بیستون بر دیواره كوه بیستون است. سنگ نوشتهٔ بیستون بسیاری از رویدادها و كارهای داریوش اول را در نخستین سال‌های حكمرانی‌اش كه مشكل‌ترین سال‌ها حكومت وی نیز بود. به طور دقیق روایت می‌كند. این سنگ نوشته عناصر تاریخی كافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست و همچنین در سایت مذكور دربارهٔ شخصیت كوروش هخامنشی آمده‌است كه : همهٔ نشانه‌ها بیانگر آنست كه هدف كوروش از جنگ و كشور گشایی ایجاد یك جامعهٔ جهانی مبتنی بر امنیت و آرامش و دور از جنگ و ویرانگری بوده‌است. كوروش در لشكركشیها و پیروزیهایش با ملل مغلوب در نهایت بزرگواری رفتار كرد و عناصر حكومتی پیشین را مورد بخشایش قرار داده در مقامهایشان ابقا كرده مطیع و منقاد خویش ساخت. كوروش بزرگ با ایمان استواری كه به اهورامزدا داشت جهانگشایی را به هدف برقرار كردن آشتی و امنیت و عدالت و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد و در فتوحاتش به حدی نسبت به اقوام مغلوب بزرگمنشی و مهر و عطوفت نشان داده‌بود كه داستان رأفتش به همه جا رسیده بود. ‌شایان ذكر است که پاسارگاد نام یک آثار باستانی مشهور در منطقه بوده كه مورد علاقه و توجه جهانیان بویژه علاقه‌مندان به میراث ملل می‌باشد،بر این مبنا استانداری و وزارت كشور بعد از تصمیم به ایجاد شهرستان در آن منطقه و برای برجسته نمودن و زنده نگه داشتن نام و یاد پاسارگاد در سطح ایران و جهان ترجیح داد نام پاسارگاد را بر شهرستان جدیدالتأسیس قرار دهد»از طرف دیگر بانیان احداث مجموعهٔ پاسارگاد ، دولت هخامنشی بوده‌است كه مسئولین محترم وزارت كشور و استانداری با تأسیس بخش هخامنش در برجسته‌تر نمودن آثار كوروش هخامنشی تلاش مضاعفی از خود نشان داده‌است چرا كه فرزندان هخامنش پس از كسب قدرت و تشكیل دولت مستقل نام دولت را به احترام رئیس قبائل پارس به نام هخامنش نامگذاری كرده‌اند و این امر نشان دهندهٔ احترام و جایگاه بلند هخامنش در بین قبائل پارس بوده‌است كه مسئولین محترم وزارت كشور و استانداری فارس با نكته سنجی و ظرافت تمام این مسئله را مورد توجه قرار داده‌اند. [ویرایش] مشخصات[۱] شهر باستانی پاسارگاد نخستین پایتخت شاهنشاهی هخامنشی در قلب استان فارس، در دشت رودخانه پُلوار قرار دارد. نام شهر «اردوگاه پارس» دلالت از موقعیت مکانی شهر دارد. شهر توسط کوروش بزرگ (کوروش دوم) در سدهٔ ششم قبل از میلاد ساخته شد. محوطهٔ اصلی (۱۶۰ هکتار، حدوداً ۲٫۷×۰٫۸ کیلومتر) توسط یک منطقهٔ طبیعی بزرگ احاطه و محافظت شده‌است (حدوداً ۷۱۲۷ هکتار). محوطهٔ اصلی شامل این بناهای تاریخی است: آرامگاه کورش بزرگ در جنوب؛تل تخت (یا «تخت سلیمان»؛ سریر پادشاهی سلیمان) و استحکامات، واقع بر یک تپه در شمال محوطهٔ اصلی؛مجموعهٔ سلطنتی در مرکز محوطهٔ اصلی، شامل بقایای: ساختمان دروازه (دروازه R)، تالار عمومی (کاخ S)، قصرمسکونی (کاخ P)، و باغ سلطنتی (چهار باغ).در منطقهٔ شرق یک بنای کوچک قرار دارد(۱۶×۱۶ متر) که یک پُل تشخیص داده شده‌است. در شمال مجموعهٔ سلطنتی زندان سلیمان قرار دارد، یک برج سنگی، باحدوداً ۱۴ متر ارتفاع. تاریخ ساخت این بنا مشخص نیست.محوطهٔ اصلی شامل منطقهٔ حفاری‌شده‌است، اما پایتخت باستانی منطقه‌ای بسیار وسیعتر از این منطقه بوده و هنوز حفاری نشده‌است. در محوطهٔ حفاظتی اطراف، باقیمانده‌های دیگری نیز هستند: محدودهٔ مقدس (حدوداً ۵۵۰-۵۳۰ پیش از میلاد)، و محوطه‌های تل نوخودی، تل خاری، تل سه آسیاب، دوتلان، که برخی از اینها متعلق به ماقبل تاریخ هستند، همینطور مدرسه یا کاروانسرا (سده ۱۴ میلادی). در محوطهٔ حفاظتی همچنین پنج روستا وجود دارند که کشاورزان در آنها ساکنند. [ویرایش] آرامگاه کوروش مهم‌ترین اثر مجموعهٔ پاسارگاد، بنای آرامگاه کوروش کبیر است که پیشتر مشهور به «مشهد مادر سلیمان» بود. در سال ۱۸۲۰ پس از پژوهش‌های باستان‌شناسی، هویت اصلی بنا به عنوان آرامگاه کوروش کبیر مشخص شده‌است و چون گوهری در میان دشت خودنمایی می‌کند. این آرامگاه حدوداً در ۵۳۰ تا ۵۴۰ قبل از میلاد از سنگ آهکی به رنگ سفید ساخته شده‌است. بنای آرامگاه میان باغ‌های سلطنتی قرار داشته و از سنگ‌های عظیم، که درازای بعضی از آن‌ها به هفت متر می‌رسد، ،ساخته شده‌است. تخته سنگ‌های آرامگاه با بست‌های فلزی معروف به بست دم چلچله ای، به هم پیوسته بوده، که بعدها آن‌ها را کنده و برده‌اند و اکنون جایشان به صورت حفره‌هایی دیده می‌شود که بیشترشان را تعمیر کرده‌اند. بنای آرامگاه دو قسمت مشخص دارد: سکویی ۶ پله‌ای که قاعده آن مربع مستطیلی به وسعت ۱۶۵ متر مربع است.اتاقی کوچک به وسعت ۵/۷ متر مربع که سقف شیب بامی دارد و ضخامت دیوارهایش به ۵/۱ متر می‌رسد.پایه بنا (۱۳٫۳۵×۱۲٫۳۰ متر) از شش لایه پلکانی تشکیل شده‌است، که از آن‌ها اولی به بلندی ۱۷۰ سانتی متر، دومی و سومی ۱۰۴ سانتی متر، و سه عدد آخری ۵۷٫۵ سانتی متر هستند. ارتفاع کلی بنا در حدود ۱۱ متر است. در ورودی آرامگاه در سمت شمال غربی قرار داشته و ۷۵ سانتی متر پهنای آن است. این درگاه کوتاه نیز دارای دو در سنگی بوده که از بین رفته‌است. خزانهٔ آرامگاه، در بالاترین نقطه، شکل یک خانهٔ شیروانی ساده با یک ورودی کوچک در غرب را دارد. تا حدود صد سال پیش باور بر این بود که این بنا آرامگاه مادر سلیمان باشد و در دورهٔ اتابکان در زمان آل بویه با استفاده از ستون‌های باقی مانده از کاخ‌های باستانی مسجدی با نام «مسجد اتابکی» در گرد آن ساخته و یک محراب کوچک در خزانهٔ آرامگاه کنده‌کاری شد. در دههٔ ۱۹۷۰ بقایای مسجد پاکسازی شده و تکه‌های تاریخی به نزدیکی مکان‌های اصلی‌شان بازگردانده شدند. پس از کشته شدن کوروش در جنگ با سکاها یا ایرانیان شمالی، جسد وی را مومیایی کرده و درون تختی از زر نهاده و اشیای مهم سلطنتی و جنگی او را در کنار وی گذارده بودند. به گزارش مورخان زمان اسکندر, وقتی اسکندر به پاسارگاد آمد و از مقبره کوروش که در میان باغی بزرگ قرار داشت دیدن کرد به آریستوبولوس دستور داد درون مقبره را تزیین کند. آریستوبولوس در درون مقبره تابوتی زرین, یک میز و تعدادی ظروف زرین و سلاحهای گرانقیمت و لباسهای شخص کوروش و کلیه جواهراتی را که زمانی به دست می‌کرد یا به خود می آویخت مشاهده کرد. این آرامگاه در آن زمان توسط تعدادی مغ محافظت می‌شود اما در زمان اسکندر مورد دستبرد قرارگرفت و کلیه اشیاء گرانقیمتش به سرقت رفت. [۳] در شیب سقف آرامگاه دو حفرهٔ بزرگ وجود دارد که برای سبک کردن سنگ‌ها و کم کردن از بار سقف ایجاد شده‌است و برخی اشتباها، جای نگهداری کالبد کوروش و همسر وی دانسته‌اند. آرامگاه کوروش در همه دوره هخامنشی مقدس به شمار می‌آمده این امر باعث گردیده که در دوران اسلامی هم این تقدس حفظ شود، اما تعبیر اصلی بنا دیگر مشخص نبوده‌است و از سوی دیگر مردم هم ساختن بناهای با عظمت سنگی را خارج از قوه بشری می‌دانسته‌اند و به حضرت سلیمان که دیوان را برای کارهای دشوار در خدمت داشته‌است، نسبت می‌داده‌اند. به همین جهت آرامگاه کوروش را هم از بناهای آن حضرت می‌شمردند و آن را به مادر او نسبت می‌دادند و «مشهد مادر سلیمان» می‌خواندند. [ویرایش] استحکامات دفاعی تل تخت این استحکامات با وسعتی در حدود ۸۰۰۰ متر مربع بر روی تپه‌ای عظیم در انتهای شمالی پاسارگاد قرار دارند. استحکامات مذکور معماری چهار دوره را به خود اختصاص داده‌است : ساختارهای سنگی؛ عموماً مربوط به دورهٔ اول هخامنشی.ساختارهای خشتی؛ مربوط به دورهٔ دوم هخامنشی.ساختارهای خشتی و سنگی؛ مربوط به دورهٔ سلوکی و اشکانی.ساختاری خشتی، آجری و سنگی؛ مربوط به اواخر دورهٔ ساسانی.ساختار اول (سنگی) به روش بنایی خشک و با استفاده از قالبهای بزرگ سنگی و یک شیوهٔ اتصالی بنام آناتیروسیس (Anathyrosis)، که تمدنهای آسیای صغیر در سدهٔ ششم میلادی با آن آشنا بودند، بنا شده‌است. نقشهٔ عمومی سکو یک متوازی‌الاضلاع با ابعاد تقریبی ۹۸×۷۹ متر و با تورفتگیهایی در کناره‌های شمالی و جنوبی، است. ارتفاع اصلی آن تقریباً ۱۵ متر بوده‌است. اولین مرحله از ساخت بنا توسط کوروش بزرگ انجام گرفته و با مرگ وی در سال ۵۳۰ قبل از میلاد متوقف شد. مرحلهٔ دوم در دوران داریوش بزرگ با استفاده از آجرهای خشتی (گلی) ساخته شد (۴۸۶ تا ۵۲۲ قبل از میلاد). [ویرایش] مجموعهٔ سلطنتی این مجموعه در مرکز پاسارگاد قرار گرفته‌است واز تعدادی کاخ تشکیل شده که در اصل در محدوده مجموعهٔ باغها قرار دارند (معروف به «چهار باغ»). بدنهٔ اصلی کاخ‌ها از سالن‌های ستون‌دار تشکیل شده‌است. تالار عمومی (کاخ S) حدوداً در سال ۵۳۹ پیش از میلاد ساخته شده. تالار ستون‌دار آن دو ردیف چهار ستونی دارد. پایهٔ ستونها از سنگ سیاه هستند (۱٫۴۳×۱٫۴۳ متر)، و بدنهٔ آن‌ها از سنگ آهکی سفید است. پایه ستون‌ها ۱٫۰۴ متر و بدنهٔ ستون‌ها ۱۲٫۰۶ متر ارتفاع دارند. سرستون‌ها از سنگ سیاه بوده‌است. شواهدی موجوداست که سرستون‌ها یک شیر مرکب، شاخ‌دار و یال‌دار، را نشان می‌داده‌است. کاخ یک سرسرا در هر طرف داشته‌است. برخی از نقوش برجستهٔ درگاه‌ها حفظ شده‌اند، که پیکر انسان و دیوها را نشان می‌دهند. کاخ مسکونی کوروش دوم (کاخ P) بین سالهای ۵۳۰ تا ۵۳۵ پیش از میلاد بنا شده‌است. سالن ستون‌دار این کاخ (۳۱٫۱×۲۲٫۱ متر) پنج ردیف ستون و در هر ردیف شش ستون دارد، و سرسرای پر ابهت آن در جنوب شرقی به ابعاد ۷۵٫۵×۹٫۳ متر است. کاخ دروازه در حدود شرقی محوطهٔ اصلی قرار دارد و شامل یک تالار ستون‌دار با نقشهٔ چهار ضلعی و ابعاد ۲۵٫۵×۲۸٫۵ متر است. این تالار ۸ ردیف ستون دارد. این تالار دو در ورودی اصلی در محور طولی کاخ و دو در فرعی در محور عرضی کاخ دارد. در یکی از چار چوب‌های دروازه، یک نقش برجستهٔ مشهور از یک پیکر انسان مانند که بال‌هایی دارد دیده می‌شود. این طرح که تنها نقش باقی مانده در کاخ دروازه‌است، مردی را نشان می‌دهد که ریش انبوه و چهار بال که رو به مرکز تالار دارد. کوشک‌های (پاویلیون‌ها) A و B که در شرق و جنوب باغ شاهی قرار دارند، احتمالاً دو ورودی به باغ سلطنتی بوده‌اند. از این دو، کوشک B بهتر حفظ شده‌است. این کوشک با ابعاد ۱۱٫۷×۱۰٫۱ متر از یک سکوی چهارضلعی از سنگ‌های آراسته تشکیل شده‌است. [ویرایش] آرامگاه کمبوجیه آن چه از این بنا باقی مانده دیواری بلند به ارتفاع حدود ۱۴ و طول تقریبی ۷٫۵ متر است. این بنا به بنای کعبه زرتشت در نقش رستم شباهت دارد در حالی که از نظر قدمت، قدیمی‌تر و از نظر استحکام و فن ساخت نمایانگر اجرایی قوی‌تر از بنای کعبه زرتشت است.  محوطه مقدس این محوطه که در ۳ کیلومتری آرامگاه کوروش و در غرب مجموعه پاسارگاد واقع شده‌است شامل تپه‌ای تاریخی و دو سکوی مجزای سنگی است. برخی از محققین اعتقاد دارند که سکوی سوم کشف‌نشده‌ای وجود دارد که تثلیث خدایان باستانی – اهوارامزدا، مهر و آناهیتا – را نمایشگر است.کاروانسرای مظفری در دورهٔ آل مظفر برای اسکان کاروانهای تجارتی و زیارتی که از مسیر جاده شاهی می‌گذشتند، کاروانسرایی با استفاده از سنگ‌های آورده شده از بناهای سلطنتی پاسارگاد به طرح چهار ایوانی در کنار آرامگاه کورش ساخته شده که امروزه بقایای دیوار و شالودهٔ آن قابل مشاهده‌است.  ثبت جهانی پاسارگاد توسط یونسکو معیارهای ثبت جهانی پاسارگاد پاسارگاد، جمهوری اسلامی ایران به سال ۱۳۸۳ خورشیدی مطابق با سال ۲۰۰۴ میلادی بر اساس بندهای یکم، دوم، سوم و چهارم معیارهای فرهنگی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید: معیار یک: پاسارگاد نخستین نشانه بارز معماری سلطنتی هخامنشی است. معیار دو: پایتخت شاهنشاهی پاسارگاد را کوروش بزرگ با مشارکت مردمان گوناگون امپراطوری که بنا نهاده بود ساخت این حرکت به صورت یک مرحله بنیادی در تحول هنر و معماری کلاسیک ایران درآمد. معیار سه: محوطه باستان شناختی پاسارگاد با کاخ ها، باغ ها و آرامگاه کوروش بزرگ بنیان گذار سلسله هخامنشی یادبودی استثنایی از تمدن هخامنشیان در ایران است. معیارچهار: مجموعه چهار باغی پادشاهی که در پاسارگاد بنیان گذاشته شده به صورت نمونه‌ای مادر برای این گونه معماری و طرح ریزی در آسیای غربی در آمد.

*****************************************

مجسمه ای که مال کوروش نیست !!!

 
 

بت نبو مجسمه کوروش که مربوط به کوروش نیست و یک بت ترکیبی خاورمیانه ایست

زیر سوال رفتن تئوری ذوالقرنین بودن کوروش !

پایه های تئوری ذوالقرنین بودن کوروش که بر اساس مقالات وزیر فرهنگ هندوستان یعنی ابوالکلام آزاد و پس از آن در تفسیر المیزان انتشار یافت ، با بررسی دقیق مجسمه منسوب به کوروش و خواب های دانیال و … در حال فروریختن و ویرانی است .

«حمید محمد قاسمی» نویسنده «اسرأییلیات و تاثیر آن بر داستانهای انبیاء در تفاسیر قرآن » مینویسد که :

روایات گوناگون و متفاوتی در تفاسیر نقل شده که مرحوم علامه طباطبائی در تفسیرالمیزان تنها به ۳۹ وجه مختلف از اقوامی که در این باره وارد شده اشاره کرده است 

اولین بار «ابوالکلام آزاد» وزیر فرهنگ هندوستان در زمان رضاخان پهلوی در چند مقاله در شمارههای یکم تا سوم مجله «ثقافه الهند» (فرهنگ هند) با استناد به نقش به اصطلاح کوروش در پاسارگاد، این تئوری را رواج داد که کوروش همان ذوالقرنین قرآنی است .

«دکتر حسین صفوی» نویسنده کتاب «اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی (اسکندر) مینویسد:

به عقیده مرحوم آزاد :
۱-ذوالقرنین کوروش کبیر هخامنشی است و این لقب و عنوان اشاره به خواب دانیال نبی است.
خلاصه خواب دانیال در سفر کتاب منسوب به وی، فصل هشتم چنین است :
دانیال شبی در رویا دید در کنار نهر اولای قوچی دارای دو شاخ به طرف شرق و غرب و شمال و جنوب شاخ میزد و کسی را یارای مقاومت با او نبود. ناگهان از طرف مغرب بز نری پیدا شد که یک شاخ بلند درمیان چشمهایش بود و با آن قوچ درافتاد و او را نابود کرد… جبرئیل خواب دانیال را چنین تعبیر کرد که آن قوچ دوشاخ عبارت است از ملوک ماد و فارس و نیز بز نر مودار پادشاه یونان است….

۲-مجسمهای که در استخر [(پاسارگاد)] کشف شده دارای دو شاخ و دو پراست مجسمه کوروش است و دو شاخ اشاره به تصویر معنی ذیالقرنین است و بالهای وی مطابق خواب اشعیا در کتاب اشعیا، فصل ۴۶، آیه ۱۱) میباشد که کوروش را عقاب شرق نامیده است و به همین جهت مجسمه کوروش که در زمان اردشیر هخامنشی ساخته شده مرغ نامیده شده و رودی نیز که زیرپای آن روان است مرغاب نام دارد…»اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر، دکتر سید حسین صفوی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۴ صص ۲۸۸-۲۸۷

۳- دلیل سوم که در رابطه با همین مجسمه و اعمال صاحب مجسمه در باب احداث سد یاجوج و ماجوج است چون در ارتباط با دو دلیل بالاست و در صورت اثبات اینکه این مجسمه مربوط به کوروش نباشد خود به خود فاقد ارزش میشوند لذا از ذکر آن که مشهور عام و خاص است خودداری کرده و به رد دو دلیل اول که ستون فقرات دلایل جناب ابوالکلام آزاد در انتساب لقب ذوالقرنین به کوروش است میپردازم.

مجسمه ای که مربوط به کوروش نیست :

دکتر سید حسین صفوی در مورد این مجسمه به صراحت مینویسد :

این مجسمه … ابدا متعلق به کوروش نیست و اکثر دانشمندان برآنند که این پیکر نه متعلق به کوروش اول و نه متعلق به کوروش دوم کوچک برادر اردشیر دوم بلکه خواسته اند ملکی را بنمایانند که در حال پرواز است و دست خود را برای رد کردن ارواح شریر بلند کرده است حال مسئله این است که چگونه و چه کسی یک مجسمه بیاسم و رسمی چنین را «کوروش» نامگذاری کرده و آنرا «ذوالقرنین» دانسته است. اینجاست که جعل و جعلیات به اوج خود میرسد و میگویند نه امروز بلکه روزگاری بر روی این مجسمه کتیبهای با دو سطر خط پارسی باستان و یک سطر خط بابلی و یک سطر خط عیلای بوده که روی آن نوشته شده بود «من کوروش، پادشاه هخامنشی»!!

دکتر بهرا م فرهوشی استاد دانشگاه تهران با وقاحت باور نکردنی در کتاب خود به نام ایرانویج مینویسد:

 «دیولافوا باستانشناس معروف فرانسوی و خانم او در سفرنامه های خود ذکر میکنند که این کتیبه را بر روی پیکره بالدار کوروش دیده اند» 
ایرانویچ، دکتر بهرام فرهوشی استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار ۱۹۰۲، شماره مسلسل ۳۱۱۴ تاریخ انتشار آبنماه ۱۳۷۰، ص ۶۵

در صورتیکه در سفرنامه مادام ژان دیولافوا که اتفاقا جناب محمد علی فرهوشی با نام «ایران کلده و شوش» ترجمه کرده و جالبتر اینکه به کوشش خود جناب دکتر بهرام فرهوشی چاپ گردیده به هیچ وجه در تصویری که مادام دیولافوا از تصویر به اصطلاح کوروش کشیده هیچ کتیبهای بر روی مجسمه وجود ندارد ولی در عوض کتیبه مذکور در روی یک ستونی دیگر که اصلا ربطی به این ستون ندارد و در فاصله خیلی بعید ازهم قرار دارد و حتی یک نفر از ایلات محلی در زیر آن به استراحت میپردازد و همان کتیبه بالای آن ستون دیده میشود. و نشان میدهد که جناب دکتر و استاد دانشگاه تهران چقدر با تاریخ و تاریخ باستانی و باستانشناسی ایران آشنایی دارد !!

دکتر بهاءالدین پازارگاد استاد دانشگاه در کتاب وزین خود «تاریخ فلسفه و مذاهب جهان» کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان در مورد همین نقش به اصطلاح کوروش و کتیبه به اصطلاح روزگاری موجود در روی آن به صراحت مینویسد :

 « من شخصا مدت یک هفته این سنگ را در محل خود بررسی نمودم و به این نتیجه رسیدم که امکان نداشته است که کتیبهای بالای این سنگ (مجسمه کوروش) وجود داشته باشد.
به نظر من این طور رسید که یکی از مسافران انگلیسی در قرن هیجدهم این محل را بازدید کرده است و کتیبهای را که هنوز روی یکی ازجرزهای سنگی در این محل به خط میخی موجود است در کتابی که منتشر نموده نقاشی کرده است و شخصا فرشته بالداری که روی جرز(ستون) دیگری بوده رسم نموده است. دانشمند دیگری که هیچ وقت به ایران مسافرت نکرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوی است که کتاب آن نویسنده انگلیسی را خوانده و معلوم نیست به چه علت در کتاب خود آن کتیبه را بالای آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا دیگران کتاب «دوبوا» را خواندهاند و وقتی به پاسارگاد آمدهاند دیدهاند آن کتیبه بالای آن فرشته (مجسمه کوروش) نیست». تاریخ فلسفه ومذاهب جهان. کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان، دکتر بهاالدین پازارگاد، چاپ اول، ۱۳۴۷، به نقل از اسکندر و ادبیات ایران، ص ۲۹۲

در تحقیقات جدید عوض نوشتن نام کوروش در زیر آن مجسمه کذایی دانشمندان فعلی مرقوم میدارند : فرشته بالدار. چنانچه در کتاب «تخت جمشید» نوشته مهرداد بهار- نصراله کسرائیان دقیقا در زیر همین ستون پاسارگادی و درتوضیح همان نقش جنجالی به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار».کتاب تخت جمشید ، مهرداد بهار- نصراله کسرائیان، تدوین شهریار ایزدی ترجمه سودابه دقیقی، چاپ چهارم، ۱۳۷۲، ص ۹۵

و نیز در کتاب سرزمین مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زیر همان مجسمه به اصطلاح کوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار  .سرزمین مهروماه، تخت جمشید، نقش رستم، نقش رجب، دکتر فرخ سعیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۶، زیر تصویر منسوب به کوروش سابق (بدون صفحه)

حتی در کتاب راهنمای تخت جمشید به قلم جناب دکتر فرخ سعید – که از سوی سازمان میراث فرهنگی کشور- منتشر شده در مورد عدم کوروش بودن و طرز لباس و سایر مشخصات آن مینویسد :

لباس بلند فردی که اینجا دیده میشود تا ساق پای او میرسد که با آستینهای کوتاه، یک لباس کاملا عیلامی است نیمرخ مرد ی نشان داده شده است که در حال حرکت به سوی تالار است و دست راست بلند شدهاش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهای روی هم افتاده از جلو و عقب بدنش بیرون آمده است. موهای سروریش کوتاه او حالت تابیده شده دارد. نکتهای که روشن نیست تاج شاخ مانند اوست که سه چیز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدایان مصری به ویژه هارپوکراتس Harpocrates است باید در نظر داشت که کوروش هرگز به مصر که پسرش کامبیز آنرا تسخیر کرد نرفته بوده.

علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان درباره جعلیات یهود پیرامون ذوالقرنین میگویند :

خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه واهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) واز طرق خصوص شیعه از ائمه هدى (علیهمالسلام ) وهمچنین اقوال نقل شده از صحابه وتابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث نموده (احادیث موقوفه اش مى خوانند ) درباره داستان ذى القرنین بسیار اختلاف دارد، آن هم اختلافهایى عجیب ، وآن هم نه در یک بخش داستان ، بلکه در تمامى خصوصیات آن . واین اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده ، وبلکه عقل سالم آن را محال میداند، وعالم وجود هم منکر آن است . واگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمیکند در اینکه مجموع آنها خالى از دسیسه ودستبرد وجعل ومبالغه نیست . واز همه مطالب غریب تر روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویدند – از قبیل وهب ابن منبه وکعب الاحبار – نقل کرده ویا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مى آید از همان یهودیان گرفته اند، نقل نموده اند. بنابراین دیگر چه فائده اى دارد که ما به نقل آنها واستقصاء واحصاء آنها با آن کثرت وطول وتفصیلى که دارند بپردازیم ؟. لاجرم به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده مى گذریم ، وبه نقل آنچه که تا حدى از اختلاف سالم است مى پردازیم .http://www.ghadeer.org/qoran/almizan/j13/almiza40.htm#link340

 

 

مجسمه کوروش یا یک بت ترکیبی خاورمیانه ای ؟!

 مجسمه کوروش که مربوط به کوروش نیست و یک بت ترکیبی خاورمیانه ایست

مجسمه منسوب به کوروش که کتیبه روی سر آن نوکنده و جعلی است

و تصویر یک الهه (بت) خاورمیانه ای را به کوروش نسبت داده اند.

 

تصویر یک بت آشوری که مشابه مجسمه کوروش بالدار است.

Assyrian Nimrod

 

تصویر بت مصری با تاجی مشابه تاج کوروش

Amun-Ra

مجسمه (بت) های مصری مشابه مجسمه منتسب به کوروش
Osiris and Re-Horakhty

تصویری دیگر از خدای مصری : Osiris

بت های بابلی مشابه مجسمه منتسب به کوروش 

Sumerian Gods: http://www.crystalinks.com/sumergods.html

و یک موضوع جالب ، نماد کابالا برگرفته از ترکیب و الهه خاورمیانه ای :

نماد کوروش مشابه نماد کابالا
Kabbalah Sumerian Tree of Life

 

 

خواب های دانیال :

خوبهای منسوب به دانیال نبی و اشعیا اغلب ساختگی و جعلهای یهود است .

در سفر دانیال ، فصل ۸ آیه ۲۰ و۲۱ چنین آمده بود که :

«قوچ صاحب دو شاخی که دیدی ملوک مداین[(مادها)] و فارس است و بز نر مودار پادشاه یونان است»

در اینجا آشکارا دیده میشود که قوچ صاحب دو شاخ یا ذوالقرنین عنوان «ملوک» یعنی «پادشاهان» ماد و پارس ذکر شده و اگر نظریه جناب ابوالکلام آزاد را در تطبیق ذوالقرنین – که یک فرد است- با این آیات «سفر دانیال» بسنجیم آن وقت روشن میشود که «تمام ملوک» یعنی «تمام پادشاهان ماد و پارس» میباید که «ذوالقرنین»!! محسوب شوند و این نقض غرض است چه ذوالقرنین قرآنی یک فرد بود نه خیلی از پادشاهان ماد و پارس!!

و نیز اگر اصل خواب دانیال را نیز «جدی» بگیریم این خواب نه به نفع کوروش و سلسله هخامنشی بلکه به ضرر آنهاست و بیشتر به درد تضعیف روحیه سربازان هخامنشی میخورد نه یونانی! چه آشکارا پیشگویی شده که پادشاه یونان، پادشاهان ماد و پارس را شکست خواهد داد و چون هر روز پادشاهی از ماد و پارس با پادشاهی از یونان در جنگ و جدال بودند لذا اگر افسران و درجهداران و بویژه اعیان و اشراف ایرانی میدانستند که چنین خوابی از طرف پیغمبری برای آنها دیده شده به هیچوجه روی فرد بازنده سرمایه گذاری نمیکردند و این خواب عوض تحکیم موقعیت کوروش به عنوان «ذوالقرنین» به عنوان کسی که با «دوشاخ قوچی» خود از پس «یک شاخ بزی» برنمیآید به تضعیف موقیت کوروش ذوالقرنین!! می انجامید و عقل حکم میکند که «ذوالقرنین» بودن چنین قوچی عطایش به لقای بزی بخشیده شود که با دو شاخ از پس یک شاخ برنمیآید!! به هر حال این خواب برخلاف اعمال قرآنی ذوالقرنین است و در قرآن نیز صحبت از شاخ به شاخ شدن قوچ و بز و جنگ ماد و پارس با یونان نیامده و این خواب از جمله خوابهای اسرأییلیات است.

 اگر واقعیت را بخواهیم واقعیت این است که نه چنین خوابی دیده شده و نه چنین تعبیری انجام گرفته بلکه این بازیها بیشتر به بازیهای سیاسی – ایدئولوژی یهود در خاورمیانه برمیگردد چه کتاب دانیال نبی یا به اصطلاح خود یهودیان «سفر دانیال نبی» اصلا کتابی جعلی است . در این که بیشتر قسمتهای کتاب تورات جعلی و تحریف شده است و مسلمانان به تحریفات تورات معتقدند شکی نیست و دانشمندان بسیاری قسمتهای مهمی از تورات را »الحاقی» میدانند .

«دکتر سید حسین صفوی» در مورد جعلی بودن کتاب دانیال نبی و رؤیای منتسب به او مینویسد :

« به عقیده بیشتر محققین، این کتاب در زمان آنتیوخس اپیفانوس ۱۶۴-۱۷۵ پیش از میلاد نوشته شده و آن را به دانیال نسبت دادهاند [The word’s religious.p.646] و این گونه انتسابها در دوران اسلامی نیز ادامه داشت» (اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر ص ۲۸۸)

و آنوقت کتابی در زمان آنتیوخوس چهارم  یعنی بعد از ۳۷۵ سال بعد از کوروش نوشته شده و با انتساب به دانیال نبی،آن حضرت را وا میدارند تا «خوابی برای کوروش» میبیند و دوهزارسال بعد نیز جناب ابوالکلام آن مجسمه کذایی موجود در پاسارگاد را که دوشاخ دارد برکشده از روی آن خوابی میداند که ۳۷۵ سال بعد از کوروش دیده شده است!!
البته جالبترین قسمت این کتاب جعلی و انتسابی به «دانیال نبی» آمدن نام «مأمون خلیفه عباسی» در کتاب است!! و این نشان میدهد که دامنه جعل تا کجا کشیده شده است.
«ابن خلدون» در کتاب وزین خود با نام «مقدمه» که به «مقدمه ابن خلدون» معروف است «شرح حال مرد زیرک صحافی را به نام دانیال را میدهد که چگونه این مرد دروغپرداز در زمان مقتدر خلیفه عباسی کاغذها و اوراق را مانند کاغذها و اوراق کهنه میساخت و بر روی آنها حروفی از اسامی صاحبان دولت و معاریف را به خطوط قدیمی مینوشت و آنها را رموزی درباره آنان میشمرد و مطابق خواست و میل و آرزوی آنها تفسیر مینمود و به صورت پیشگویی جلوه میداد و نسبت تمام این پیشگوییها را که بعضی از آنها روی داده بود و برخی دیگر بوقوع پیوسته بود به دانیال نبی میداد. این موضوع با تفصیلی تمامتر و کمی اختلاف در تجارب الامم ابن مسکویه آمده و در لغتنامه[دهخدا]ذیل کلمه(دانیال)نقل شده است

بت های مورد پرستش کوروش :

۲۶-…مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و۲۷٫ (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است …

۹-از شکوه های ایشان انلیل Enlil خدایان  سخت به خشم آمد.

۲۲-آن که پادشاهیش را خداوند  (= مردوک) و نبو Nabû دوست می دارند

بت های مورد پرستش کوروش :

 

بت مردوک که در منشورش او را مورد پرستش قرار داد.
Marduk 
انیل
Enlil rapes Ninlil

بت نبو
Nabu

———————————————————————————–

حال چیزی که بسیتر جالب است و نویسنده مقاله آن را ذکر کرده این است:

گوساله سامری یا گاو بالدار ؟!

عبارت “گوساله سامری” برای مسلمانان بسیار آشنا بوده و همواره محل بحث و گفتگو و تفسیر بوده ، اما به نظر می رسد این گوساله ی کهن قرن ها بعنوان نمادی مقدس در خاورمیانه مورد ستایش و پرستش قرار می گرفت و نمونه های این گاو مقدس را در بین النهرین و خصوصا تخت جمشید ، بسیار می بینیم .

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ ۚ أَلَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لَا یُکَلِّمُهُمْ وَلَا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا ۘ اتَّخَذُوهُ وَکَانُوا ظَالِمِینَ … سوره اعراف آیه ۱۴۸

و قوم موسى پس از او ، از زیورهاى خود مجسمه گوساله‏اى ساختند که صداى گاو داشت ! آیا نمى‏دیدند که آن مجسمه با آنان سخن نمى‏گوید و آنان را به راهى هدایت نمى‏کند ؟ …

گوساله سامری + تخت جمشید +گاوبالدار 

عبدالله شهبازی در کتاب زرسالاران یهود و پارسی می گوید :

توصیفی که از “معبد سلیمان” روایت شده آن را پرستشگاهی باشکوه می نمایاند ، سرشار از آذین های طلایی که در محراب آن دو “کروبی” (Cherubim )عظیم از طلا نصب است ( کتاب اول پادشاهان ۶/۲۲-۲۸   و کتاب دو تواریخ ایام ۳/۱۳-۱۰) . این کروبی چیزی نیست جز “گوساله طلایی ” بالدار (ibid, vol. 7, p. 711.) شبیه حیوانات بالداری که در تخت جمشیدمی یابیم . با نام هایی چون ” ملکم” و ” ملکارت” خوانده می شده و نمونه های آن در کاوش های باستان شناسی به دست آمده ( ۵/۳۹۷Judaica  ) این همان آیین “پرستش گوساله طلایی” است که در روایات اسلامی آن را “گوساله سامری” می نامند.

بعل یک مفهوم کهن سامی به معنای “خداوند “ است که بت“گوساله طلایی “ (Golden Calf) یکی از نمادهای آن بود .(Judaica, vol. 7, p. 711.) ثروت فنیقی ها و پیوند گسترده تجاری آنان با سراسر منطقه مدیترانه و شبه جزیره عربستان و سوریه و بین النهرین و ایران در شرق طبعا عاملی مهم در اشاعه آئین ” بعل پرستی “ بود .

گوساله سامری+ تخت جمشید + گاوبالدار

از تصاویر بازسازی شده تخت جمشید

اسفنکس ها و سر ستونهای بسیاری را در آثار هخامنشیان و خصوصا در تخت جمشید می توان یافت که نماد گاو یا گاوبالدار یا گاوبالدار+سرانسان هستند .

%image_alt%

دو گاو باسرانسان بعنوان محافظ درب ورودی کاخ

گوساله سامری+تخت جمشید + گاوبالدار

سر ستون با سر دو گاو

گرچه در آثار تمدن های مختلف می توان گاو را مشاهده کرد ولی آثاری که در تخت جمشید و دیگر باقی مانده های هخامنشیان یافت شده ، از تبار همان گاوهاییست که در بین النهرین بوده و بعد ها به تخت جمشید منتقل شده است  و این گاو مقدس چیزی جز همان گوساله سامری نیست

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: کوروش کبیر آرامگاه کوروش کبیر پادشاه بزرگ ایران زمین مجسمه انسان بالدار

تاريخ : 5 / 11 / 1395 | | نویسنده : کوروش |
کوروش بزرگ، ابر مرد ایران زمین، شاهنشاه بی همتا، فرمانروایی یکتا، یگانه اختر پرفروغ آسمان کهن نگاری جهان، شاه انشان، پسر بهشت در اوستا، سیروس تورات، سایروس انجیل، ذوالقرنین افسانه ای قرآن، رهاننده یهودیان، پدر سرزمین ایرانیان، بخشنده پر آوازه، توانگر بی اندازه، نخستین بنیان گذار فرمان حقوق‌بشر، نخستین دادگستر گیتی، بنیانگر نخستین شاهنشاهی چند سرزمینی، آزادساز و رهاننده برده ها و در بندیان، بنیان گذار فرمان روایی نامور و با شکوه هخامنشیان، نخستین پادشاه شاهنشاهی هخامنشیان می باشد.
 
وی هیچگاه همتایی در این جهان نداشته و نخواهد داشت، کوروش یک مسیح بود، و یا بهتر بگویم کوروش یک استوره و افسانه بود، وی دین‌ها، کیشها و نژاد های گوناگون را گرامی می داشت و شاید همین راز جاودانه گی وی باشد. او سده ها از زمانه خویش جلوتر می زیست. گویی که سرنوشتش اینگونه بوده که باید برتر و بهتر از دیگران باشد. وی رسالتش شادمانی، بشارتش آزادی و فرجودش خنداندن ستم دیدگان بود و یاری رساندن به نیازمندان بود.
 
کوروش نه تنها برای ایرانیان، چه بسا بالاتر از آن، برای مردم جهان چهره ای شناخته شده و دارای ارزش است و برای همگان سرشتی افسانه ای دارد.
 
کوروش در زمانی به پا خواست که گیتی در ستمگری و نادانی می سوخت و تشنه ی دادگری و برابری بود. کوروش از دید خرد، داد، اندیشه، راستی و مردم دوستی پیشرو دیگر بزرگان و نام آوران زمانه خود مانند بودا، کنفوسیوس، سولون و... بود.
 
کوروش تا اندازه ای نامدار، مهربان، نیکو سرشت و پرآوازه بود که مردمانی هم که از او شکست می خوردند وی را ارجمند می شماردند و به گفته ای کوروش را می پرستیدند و مردمان گوناگون او را نکوداشت و ستایش می کردند، کوروش نه تنها بر کشورها، چه بسا بالاتر از آن بر دل های مردمان فرمانروایی می کرد و بسیاری از دشمنانش پس از شکست وی را یاریی نموده و نیرو رسانی ‌می کرده و در برابر کوروش پیمانمدار بودند و به پیشکاری در درگاه کوروش می بالیدند.
 
کهن نگاران کوروش را یکی از سه مرد بزرگ و برتر کهن نگاری در کنار اسکندر و قیصر روم می دانند، بی گمان در این میان کوروش برتر می باشد، زیرا هیچ کدام از آنها به اندازه وی مردم دوست نبوده و برای آسایش مردمان نمی کوشیدند، کوروش بیش از هر پادشاه دیگری با مردم می زیست، ارزش و نام آوری کوروش برای کشور گشایی نبود، ارجمندی و بزرگی کوروش به پاس ارزش های منشی ‌و مینُوی و مردم دوستی اش بود.
 
نیای کوروش برای چندین پشت بر دودمان‌های پارس فرمانروایی ‌می‌کرده‌اند که از تراشگری ‌ها و گزارش‌های کهن نگاری هم روزگار کوروش هویدا است.
 
نام کورش از ریشه ایرانی و آریایی (هندواروپایی) کور پدید آمده است که در جایگاه بن‌واژه ای به چَم «زایش یافتن»، «پا به پهنه زندگی نهادن» و در‌گونه ی نامی خود ‌به چَم «فرزند، کودک، نوزاد، برنا، پهلوان » است. در باره نام وی کتزیاس و پلوتارک، نام کوروش را به‌چَم «خورشید» دانسته‌اند[1] و همچنین می تواند به چم پسر روشنایی، پسر خورشید و یا پسر دارای بزرگی باشد. کوروش در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده می‌شود.
 
در مورد زایش وی افسانه های زیادی بازگو شده، ولی آنچه آشکار است این است که وی فرزند کمبوجیه یکم فرمان روای پارس و بانو ماندان می باشد و بنا به گفته ای روزگار کودکی را به دور از پدر مادر خویش در سرزمین ماد ها که سرزمین مادری اش بود گذراند و پس از گذراندن روزگار کودکی خود در 12 سالگی به پارس فرستاده شد و در دربار پارسی کمبوجیه منش و سرشت والای پارس ها و شیوه ها و روش های جنگی و ارتشی آنها را آموخت و مانند یک پارسی پرورش یافت.
 
در سنگ‌نبشته کوروش در پاسارگاد آمده‌است:
 
«من کوروش شاه هستم، شاه هخامنشی»، «کوروش، شاه بزرگ، شاه هخامنشی» یا «کوروش، شاه بزرگ، پسر کمبوجیه، شاه هخامنشی».
 
در تراشگری ‌های شهر بابل از اور اینگونه آغاز می‌کند:
 
«کوروش، شاه همه جهان، شاه سرزمین انشان، پسر کمبوجیه، شاه سرزمین انشان»
 
 و در استوانه کوروش، می گوید:
 
 «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ شهر انشان، نواده کوروش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، از خانواده‌ای که همیشه پادشاه بوده‌است»[2]
 
 
 
 
 
نوشته های کهن نگاران نشان می دهد کوروش نه تنها در کارهای ارتشی و سپاهی دارای هوشمندی ویژه ای بوده و در کشور گشایی و کشورمداری بسیار مردم دوست بوده و با دوست و دشمن بردباری می کرده، در کارهای زندگی خانوادگی نیز یکی از پیمانمدار ترین مردان روزگار بوده است. بنا‌بر گفته هرودوت کوروش در چهل سالگی شاه شد و ۳۰ سال شهریاری کرد.[3] کوروش کاساندان، شاهزاده هخامنشی را به همسری برگزید و وی یگانه همسر کوروش بود. کوروش دو پسر به‌ نام ‌های کمبوجیه  و بردیا داشت و دارای سه دختر بود که دو تن آنها آتوسا، آرتیستونه نام داشتند و سومی گمان می‌رود رکسانا بوده باشد.[4]
 
کوروش در پاسبانی از خانه و میهنش زبانزد جهانیان شده بود. وی پس از مرگ همسرش کاسان دان دختر فرناسپه در اندوهی بیکران فرو رفت و دیگر همسری برنگیزید. با همسنجی این منش و کردار کوروش با دیگر پادشاهان هم روزگار و یا شاهان پس از وی که به دنبال زنان بسیار و به بردگی گرفتن زنان بودند می توان به بزرگی و پایمردی کوروش پی برد.
 
 
 
 
 
باید به این نکته نمارش نمود که هیچگاه انگیزه کوروش از نبرد هایش کشورگشایی و بدست آوردن سرمایه نبوده است، ونکه وی به دنبال پیکار با ستمگری، برپایی دادگری و یاری رساندن به مردمان نیازمند و بینوا بود. وی توانست برای نخستین بار خاندان های پارسی را یک‌ پارچه نموده و زیر یک پرچم گردآورده و بزرگترین شاهنشاهی روزگار را پایه گذاری نماید. کوروش در ابتدا با همراهی سه خاندان از شش خاندان مادی توانست ماد ها را شکست دهد و خود را شاه ماد ها بنامد، کوروش پس از بدست آوردن ماد، خود را فرمانروای ماد خواند و فرنام شاهان ماد را به خود داد، اما‌ در راستینگی سرزمین ماد به دست یک فرمانروای پارسی سرپرستی  می‌شد و این رویداد برای نخستین بار پیشامد .[5]
 
سپس وی به اندیشه بدست آوردن لیدیه افتاد و خود را برای نبرد با کرزوس فرمانروای لیدیه آماده نمود. در سال ۵۴۵ پیش از زادروز نبردهایی میان کرزوس و کوروش رخداد، در واپسین نبرد از آنجا که ارتش سواره‌ لیدیه یکی از ارتش های سواره‌ برتر روزگار خود بود، از همین روی، کرزوس سپاهش را در سوی خاوری سارد در دشتی به نام هرموس آراست زیرا این دشت فراخ برای کارایی ارتش سواره‌ پسندیده بود.
 
کوروش برای ازکار افتادن ارتش سواره‌ لیدیه، راهبرد هوشمندانه‌ای را بکار بست، چون اسب از بو و پیکر شتر رَم می‌کند و می هراسد، وی در جلوی رسته لشگرش رسته ای از شتر را آراست. اسب‌های لیدیه‌ای‌ها از بوی شتر رَم کردند و آشفتگی فراوانی در رسته های سپاه پدید آوردند و سواران نیز ناگزیر از اسب ها پایین آمدند و پیاده جنگیدند. سرانجام ایرانیان پیروز شدند و لیدیه‌ای‌ها به درون دژ پس نشستند و سرانجام پس از زمان کوتاهی دورگیری کوروش و سپاهش پیروز شدند. وی سپس خاور ایران و باختر آسیای میانه و ایلام و بابل را به گستره فرمانروایی خود افزود و گستره پهناوری را به خاک ایران افزود.[6]
 
 نغز است بدانید پیروزی کوروش بر بابل بجای آنکه مردم این سرزمین را نگران و پریشان کند، آنها را شادمان نمود. زیرا پرآوازه بود که کوروش هر سرزمینی را بدست آورد، برای مردمانش آسایش، بهزیستی و برابری را به ارمغان می آورد، نه کسی را می کشت، نه جایی را ویران می کرد و نه به زنها دست درازی ‌می کرد و نه روادید ‌می داد کسی داشته‌ها و دارایی مردمان بی گناه و ستم دیده را تاراج کند. از اینرو بابلیان او را با آغوش باز پذیرا شدند. کوروش دارای آنچنان اندیشه ای گشاده و پنداری نیکو بود که پس از چیرگی بر بابل نه تنها با مردم با مهربانی و نیکویی رفتار کرد، وانگهی نیایشگاه های آنها را نیز ویران ننمود.
 
والتر هینتس، می‌گوید: «کوروش سه شاهنشاهی را سرنگون کرده بود: ماد، لیدیه و بابل. آیندگان فراموش نکنند که کوروش هیچ‌ کدام از سه فرمانروا، نه آستیاگ، نه کرزوس و نه نبونعید را نکشت، به جای آن به دور کردن ‌آن‌ها بسنده کرد تا آنجاکه برای آن‌ها زندگی شاهانه‌ای فراهم آورد. این رفتار در جهان باستان بی‌پیشینه بود و تا زمان کوروش هرگز روی نداده بود».[7]
 
 شاید همین رادمردی و کردار نیک با مردمان و بویژه دشمنان است که نام کوروش را در میان مردمان دیگر کشورها جاودانه کرده و اکنون پس از گذشت هزاران سال زنده نگاه داشته و هنوز نام کوروش بر سر زبان ها می باشد.
 
 
 
 
 
بر پایه قرآن، ذوالقرنین، سه لشکرکشی برجسته داشت نخست به باختر، سپس به خاور، و سرانجام بخشی که در آن یک تنگه کوهستانی جای داشت، او آدم یکتا پرست و مهربانی بود و از روش دادگری گمراه نمی‌شد و به همین روی همیشه رو به مهرورزیدن به خدا بود، او یار نیکوکاران و دشمن ستمگران و ستمکاران بود و به دارایی و سرمایه گیتی دلبستگی ای نداشت، او هم به خدا باور داشت و هم به روز رستاخیز، او سازنده آب بندی بود، که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس بهره‌گیری شده‌است و انگیزه او از ساختن این آب بند یاری به گروهی ستمدیده ‌در برابر بیداد و ستم دودمان یاجوج و ماجوج بوده‌ است.
 
 
 
 
 
داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این گزاره آمده‌است:
 
و از تو در باره ذو القرنین می‌پرسند. بگو: برای شما از او چیزی می‌خوانم. (۸۳) ما او را در زمین بزرگی دادیم و راه رسیدن به هر چیزی را به او نشان دادیم. (۸۴) او نیز راه را پی گرفت. (۸۵) تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که در چشمه‌ای گِل‌آلود و سیاه غروب می‌کند و در آنجا مردمی یافت. گفتیم: ای ذو القرنین، می‌خواهی کیفر شان کن و می‌خواهی با آنها به نیکی رفتار کن. (۸۶) گفت: اما ‌هر کس که ستم کند ما کیفرش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش می‌برند ‌تا او نیز به سختی کیفرش دهد. (۸۷) و اما‌هر کس که باور آورد و کارهای شایسته کند، پاداشی نیکو دارد. و در باره او فرمانهای آسان خواهیم راند. (۸۸) باز هم راه را پی گرفت. (۸۹) تا به جایگاه برآمدن آفتاب رسید. دید بر مردمانی طلوع می‌کند که به جز پرتو آن برایشان هیچ پوششی قرار نداده‌ایم. (۹۰) چنین بود. و ما بر سرگذشت او فراگیری داریم. (۹۱) باز هم راه را پی گرفت. (۹۲) تا به میان دو کوه رسید. در پس آن دو کوه مردمی را دید که گویی هیچ سخنی را نمی‌فهمند. (۹۳) گفتند: ای ذو القرنین، یأجوج و مأجوج در زمین بزهکاری می‌کنند. می‌خواهی خراجی بر خود مقرر کنیم تا تو میان ما و آنها آب بندی برآوری؟ (۹۴) گفت: آنچه پروردگار من مرا بدان توانایی داده‌است بهتر است. مرا به نیروی خویش یاری کنید، تا میان شما و آنها آب بندی برآورم. (۹۵) برای من تکه‌های آهن بیاورید. چون میان آن دو کوه انباشته شد، گفت: بدمید. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم. (۹۶) نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ کنند. (۹۷) گفت: این نیکی بود از سوی پروردگار من و چون مژده پروردگار من در رسد، آن را زیر و زبر کند و مژده پروردگار من راست است. (۹۸)[8]
 
 
 
 
 
در باره کیستی و شناخت ذوالقرنین از دیر باز گفتمان و پژوهش و بررسی بوده است تا این سرشت برجسته و راز آلود را بشناساند، در اینجا به چند تن از کسانی که در باره این جُستار پژوهش نمودند نمارِش می کنیم تا با دیدگاه شان آشنا شویم.
 
1. مولانا ابوالکلام محی الدین احمد آزاد نامیده شده به ابوالکلام آزاد نویسنده تفسیر ترجمان القرآن 2. سید محمدحسین طباطبایی نامیده شده به علامه طباطبایی نویسنده تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در نسک تفسیر نمونه 3. آیت‌الله محمد تقی مدرسی نویسنده تفسیر‌من هدی القرآن از تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی 4.  محمد صادقی تهرانی نویسنده تفسیر الفرقان (الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة) 5. وهبه زحیلی رئیس گروه فقه مذاهب اسلامی و نویسنده نسک تفسیر المنیر 6. آیت‌ الله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه از تفاسیر شیعی قرآن 7. دکتر عبد المنعم النمر بالاترین جایگاه دینی ‌و بزرگترین چهره اسلام شناس امروزین ‌در مصر که نوشتار پژوهشی وی پیرامون کوروش ذو القرنین انجام داده که باره نگرش و پرداختن دانشمندان ازهر واقع‌ شد و نوشتار او در جهان عرب بازتاب و پذیرش چشمگیری یافت 8. آیت‌الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری) ، و ده ها پژوهش گر و دین‌یار و کهن نگار دیگر که برخی نیز بیگانه هستند همگی بر این اندیشه استوارند که کوروش همان پیمابری است که در قرآن به ذوالقرنین از او نام برده شده است.
 
 
 
در تورات، در نسک «عزرا» و نسک «شعیاء» از کوروش همچون مسیح و رهایی دهنده تیره و نژاد یهود و بردگان یاد شده است و کوروش برای یهودیان ارزش ویژه ای دارد و در نسک عزرا فرمان کوروش درباره بازسازی نیایشگاه بیت المقدس و بازپس دادن گنجینه ها و سرمایه یهودیان که به دست بخت‌النصر ‌به بابل آورده شده بود، بازگویی شده است، [9]که این کار با نگرش به هنجار های آن زمان کاری بی‌همتا و راد مندانه بود.
 
روی همرفته تورات بیش از شانزده بار با گفتاری ستایش آمیز ‌و بی‌همتایی از کوروش یادکرده و در یک باره از وی با فرنام «مسیح خداوند» نامبرده. باید به این نکته نمارِش نمود که این فرمان در زمانی داده شده بود که یکی از مهین ترین انگیزه های پادشاهان برای تازش به کشورهای دیگر، سرمایه ها و دارایی های آنها بوده، ولی کوروش با فروهر بی مانند، بخشندگی و فر کیانی ویژه ی خود در زمانی نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش با چشم پوشی از سرمایه یهودیان دربند در بابل فرمان به آزادی آنها و پس دادن سرمایه شان داده است. کوروش بازگو نمود که این کار را به فرمان یَهُوَه انجام داده و یهوه فرمان روایی کشور ها را به وی داده است. در نسک «شعیاء» نیز تنها از همراهی خداوند با کوروش در پیروزی بر بابل‌ و آزادسازی بردگان سخن رفته است. این دو بخش از تورات از باستانی ترین و کهن ترین بنمایگانی است که نام کوروش در آن آمده است.
 
نمارِش به ذوالقرنین در عهد عتیق
 
دادگری کوروش
 
پیوند کوروش و دوشاخ
 
برابری لشکرکشی‌های کوروش با لشکرکشی‌های سه گانه ذوالقرنین
 
آرامگاه کوروش بزرگ در بازه نزدیک به یک کیلومتری جنوب باختری کاخ‌های پاسارگاد جای داد.

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: کوروش کبیرآرامگاه کوروش کبیرپادشاه بزرگ ایران زمین

تاريخ : 14 / 7 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

بیوگرافی و زندگینامه پادشاهان ایران هخامنشیان

 

1)کورش کبیر :

▪ تاریخ تولد : ۵۷۶ قبل از میلاد

▪ تاریخ درگذشت : ۵۲۹ قبل از میلاد

▪ محل دفن : پاسارگاد - فارس

بیوگرافی : کوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ، (۵۷۶ - ۵۲۹) شاه پارسی, به‌خاطر جنگجویی و بخشندگی‌اش شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند". پاسارگاد: ?ای رهگذر هر که هستی و از هر کجا که بیایی می دانم سرانجام روزی بر این مکان گذر خواهی کرد. این منم، کوروش، شاه بزرگ، شاه چهارگوشه جهان، شاه سرزمین ها، برخاک اندکی که مرا در برگرفته رشک مبر، مرا بگذار و بگذر.? تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می رسد که برای چند نسل بر انشان, در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سنگ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده است. بنیاد‌گذار دودمان هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰می‌زیسته است.

پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش نتیجه این ازدواج بود. تاریخ نویسان باستانی از قبیل هردوت, گزنفون, و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس, و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هردوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هردوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد.

آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده‌ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت.

در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه‌ی ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت.

پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست." آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند.

لذا آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم". کوروش در دربار کمبوجیه خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد بوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.

۲) کمبوجیه :

▪ تاریخ درگذشت : ۵۲۲ قبل از میلاد

▪ بیوگرافی : شاهنشاهی کمبوجیه(۲۹-۳۷)(۵۳۰- ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح) کورش دو پسر داشت یکی کمبوجیه که بزرگتر بود( گونه ی یونانی نام وی کامبیز است) و دیگری بردیا که کهتر بود. کورش کمبوجیه را جانشین خود کرد و وی را پس از مرگ گئوبروو گمارده ی کورش در بابل ، شاه بابل کرد. همچنین بردیا را به فرمانروایی بسیاری از کشورهای ایران خاوری گمارد. کمبوجیه با فیدایمیا دختر هوتن، یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد. بردیا پس از برتخت نشستن، وی را به همسری خود درآورد و برپایه ی گاهنویسان یونانی وی کسی بود که دریافت آنکه برتخت نشسته، بردیا نیست. کمبوجیه در جنگ واپسین کورش بزرگ با بیابانگردان، همراه وی بوده و پس از کشته شدن کورش به عنوان جانشین وی راهی پارس شده است. این احتمال هست که کمبوجیه برای جلوگیری از تاخت وتاز بیابانگردان چند ماه نیروهای خود را درانجا نگاه داشته است. باری پس از کشته شدن کورش ،کمبوجیه شاهنشاه شد و بردیا همچنان فرمانروای ایران خاوری ماند. پیروزی بر مصر با آگاهی از درگذشت کورش، فرعون مصر پسرش پسامتیک را برای بازیابی فلسطین و سوریه با سپاه بزرگی به آنجا فرستاد. کمبوجیه لشکرکشی خود را پس از یک تدارک جنگی و سیاسی گسترده آغاز کرد.چشمه های مصری آمدن هخامنشیان را تهاجم چندین کشور نگاشته اند، هرودت نیز می گوید بیشتر مردم کشورهای پیرو هخامنشیان، سربازانی در لشکر وی داشتند. کمبوجیه را می توان بنیادگذار نیروی دریایی ایران دانست.

این ناوگان، نخست از مردان و ابزاری پدید آمده بود که از آسیای کوچک و فنیقیه گرفته شده بود، قبرس نیز به ایران پیوست که در لشکرکشی به مصر کشتی هایی فرستاد. در دریای کاسپین نیز نیروی دریایی پدید آمد تا از تاخت و تاز مردم دشت نشین فرای دریا به سرزمین های هخامنشی جلوگیری شود که درینجا ساختاری ایرانی داشت. کمبوجیه خود برای جنگ با مصریان به شام لشکر کشید. در رویارویی دو سپاه ، کمبوجیه پیروز شد و پسامتیک به فلسطین عقب نشست. درین هنگام پسامتیک از درگذشت پدرش( شاید آبان سال ۳۳ پس از برتخت نشستن کورش یا نوامبر ۵۲۶) آگاه شد و با شتاب به مصر بازگشت. کمبوجیه به دنبال وی راهی مصر شد. باری شش ماه پس از درگذشت فرعون پیشین، ارتش ایران به پلوزیم، دروازه ی مصر، در دهانه ی خاوری دلتای نیل (اسماعیلیه ی کنونی) رسید( بهار سال ۳۴). چنین بر می آید که دریاسالار مصری و گروهی روحانی انگیزه ای برای پایداری نداشته اند چرا که جنگی دریایی روی نداده است. هم چنین فرمانده ی مزدوران یونانی لشکر مصر بر سر اندازه ی دستمزد با کارگزاران مصری به هم زده به کمبوجیه پیوست. وی رازهای لشکری مصریان را برای ایرانیان بازگو کرد. سپاه مصر در نزدیکی پلوزیم جای گرفته بود. سپاه ایران نیز در همان نزدیکی اردو زد.

در نبرد پی آمد که کشته ی بسیار برای هردو سوی نبرد به همراه داشت ارتش ایران به پیروزی رسید. هرودت که هفتاد سال پس از نبرد، آوردگاه پلوزیم را دیده می گوید که هنوز می توان استخوان های سربازان را در آنجا دید. پس از آن فرعون به ممفیس پایتخت مصر عقب نشست. کمبوجبه به پیشروی ادامه داد و در نزدیکی ممفیس اردو زد. کمبوجیه فرستاده ای را با یک کشتی به ممفیس فرستاده، خواهان تسلیم آن شد، ولی مصریان کشتی را آتش زده پیک را کشتند؛ این کار نشان می دهد که فرعون امیدوار بود که در پناه دیوار سپید شهر به پایداری درازمدت بپردازد. کمبوجیه به محاصره ی شهر پرداخت و پس از چندی به شهر درآمد و پادگانی در کاخ سپید به پاکرد. مردم شهر بی درنگ امان یافتند و فرعون را دستگیر کردند. هرودت می نویسد که آیین شاهنشاهان ایران در همه جا چنین بود که شاه شکست خورده را یا یکی از فرزندان یا نزدیکان وی را به فرمانروایی آنجا می گماردند، و کمبوجیه فرعون را نزد خود نگاه داشت تا فرمانروایی مصر را به اوبازگرداند.

کمبوجیه گنجینه ی فرعون را ضبط کرد. بسیاری از اموال توقیف شده ی فرعون را در گنجینه ی تخت جمشید یافته اند. با فرارسیدن تابستان همه ی مصر به پیروی کمبوجیه درآمد. در اسناد مصری کمبوجیه بنیادگذار دودمان بیست و هفتم مصر برشمرده اند و برپایه ی این اسناد وی پیروزی خود را گونه ای یگانگی مشروع با مصر برشمرده است. مردم لیبی و تونس خود به پیروی ایران درآمدند. کمبوجیه که در صدد پیروزی بر همه ی آفریقای با فرهنگ بود لشکری به سوی خوربران(غرب) مصر فرستاد ولی این لشکر در بیابان دچار توفان شده و گم شد و هیچ گاه به مصر بازنگشت. کمبوجیه به همراهی بخشی از ارتش به نیمروز(جنوب) مصر رفته و پایتخت مصر بالا، تبس را نیز گرفت. بخشی از ارتش در راستای رود نیل به سوی نیمروز تا ژرفای افریقا پیشروی کردند . گاهنویسان کلاسیک از جایی به نام انبار کمبوجیه در آبشار دوم یاد کرده اند که در روزگار رومیان نیز به همین نام خوانده می شد. همچنین پیکی برای تبعیت نوبیا یا حبشه ی کنونی به آنجا فرستاده شد و از آن پس حبشیان به دولت ایران خراج می پرداختند . آنها در نگاره های تخت جمشید نموده شده اند که برای شاه بزرگ خوشبوکننده و عاج و کاپی( جانوری مانند زرافه) می آورند. هنگامی که کمبوجیه در نیمروز مصر بود، فرعون مصر درصدد شورش برآمد که با شکست روبرو شد و پس از آن به گفته ی هرودت و کتزیاس به دستور شاهنشاه خودکشی کرد. کمبوجیه یک هخامنشی به نام آریاند را به شهربانی مصر گماشت و خود پس از سه سال ماندن در مصر به سوی فلسطین و سوریه رفت تا از آنجا به ایران بازگردد.

در نوشته ی گاهنویسان یونانی کمبوجیه را بدسرشت و دیوانه برشمرده اند( برخی برین باورند که این بدگویی ریشه در دربار فرزندان داریوش دارد) که آیین مصریان را گرامی نمی داشت.ولی از داده های باستان شناسی آشکار شده است که نه تنها رفتار وی بدین گونه نبوده ، که وی آیین های مصری را به جا آورده و دستوربازسازی ویرانی هایی که بر اثر جنگ پدید آمده بود را داده است. از سندهای دیوانی سال نخست فرمانروایی کمبوجیه در مصر برمی آید که اقتصاد کشور کم ترین آسیبی ندیده است. کمبوجیه به پیروی از پدر، مصریان را در انجام آیین های دینی خود آزاد گذارد و به فرهنگ کهن سال آنان خدشه ای وارد نیاورد. در پایان شاهنشاهی کمبوجیه، فرمانروایی هخامنشی همه ی پادشاهیهای جهان آن روز را در بر می گرفت و مرزهای ایران از یک سودر خاور، به بیابانگردان و هند می رسید و از سوی دیگر شهرهای یونانی را در همسایگی داشت. در روزگار داریوش شاهنشاهی هخامنشی، همه ی جهان با فرهنگ باستان را کمابیش در بر می گرفت.

۳) داریوش اول :

▪ تاریخ تولد : ۵۵۱ قبل از میلاد

▪ تاریخ درگذشت : ۴۸۶ قبل از میلاد

▪ محل دفن : مرودشت فارس - نقش رستم

▪ بیوگرافی : پس از دیوکس ( دیااکو ) پسرش فرورتیس که نام نیای خود را داشت به تخت پادشاهی نشست . او با پرداخت منظم خراج به دولت آشور که در آن هنگام آشور بانیپال پادشاه آن بود . سیاست پدر را که حفظ مناسب حسنه با آشور بود ادامه داد و نیز مانند پدر به فتح و جذب دیگر قبایل ماد که در فلات ایران مستقر شده بودند پرداخت . مادها در این راه ولایت پارس را که با سکنه آن خویشاوند بودند متصرف شدند . آنها که با این پیروزیها شجاع و دلیر شده بودند کوشیدند تا یوغ بندگی را از گردن خویش بردارند و در رسیدن به این هدف به آشور حمله بردند ؛ اما سپاهیان کار آزموده آشوری که سر انجام دولت ایلام را مغلوب و مطیع کرده بودند و از انضباط شدیدی برخوردار بودند و نیز با جنگ افزار بزرگ می شدند ؛ برای مادهای مشهور و جسور ؛ بسیار خطرناک بشمار می رفتند . در نتیجه سعی مادها ثمر بخش نبوده و عاقبت در برابر دشمن شکست خوردند و فرورتیس ( فرااورت ) ؛ پس از بیست و دو سال پادشاهی به هلاکت رسید و بیشتر سپاهیانش نابود گردیدند .

پس از کشته شدن فرورتیس ؛ هوخشتره ( کیاکسار ) که مدیری قابل و سرداری فاتح بود به پادشاهی رسید . شکستی که به قیمت جان فرااورت ( فرورتیس ) تمام شده بود به او آموخت سربازانی که روسای زمین دار جمع می کنند هرگز از عهده سپاهیان منظم بر نمی آیند ؛ از این رو بر آن شد تا سپاهی از روی نمونه سپاه آشور تشکیل دهد ؛ پیادگانی که هر یک به کمان و شمشیر و یک یا دو زوبین مسلح بودند و سوارانی که در سایه پرورش اسب که در میان مادها رایج بود ؛ پیش از سواره نظام دشمن بودند . لشکریانی که به تیر و کمان مسلح بودند که در همه شرایط ؛ در حمله و عقب نشینی بسوی دشمن تیراندازی کنند.

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: زندگینامه پادشاهان ایران هخامنشیانکوروش کبیرکمبوجیهداریوش اول

تاريخ : 8 / 7 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

 

Image result for ‫مقبره کوروش کبیر‬‎Image result for ‫مقبره کوروش کبیر‬‎

 

ناگاه گشت کوروش والا گهر پدید                                         

در پارس ریخت طرح یکی دولت جوان (ملک الشعرای بهار)

کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پ.م.) شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین و بزرگترین امپراتوری تاریخ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره یکی از شناخته شده ترین پادشاهان تاریخ جهان است. کوروش نخستین شاه و بنیان‌گذار دوره شاهنشاهی هخامنشی در ایران زمین می‌‌باشد.

 

کوروش کبیر در میان همه ملل و اقوام و ادیان به نیکی یاد شده است. ایرانیان کوروش را پدر؛ یونانیان، ‌او را سرور و قانونگذار می‌‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را مسیح (ناجی و رهاننده) توسط پروردگار به شمار می‌آوردند، ‌ضمن آنکه بابلیان او را مورد تایید مردوک (خدای بزرگ بابلیان) می‌‌دانستند. درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چند گانگی وجود دارد و اینکه به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده؛ اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی، این کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌‌باشد.
 
تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌‌رسد که برای چند نسل بر انشان (خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینه استوانه شکلی، محل حکومت آنها را نقش کرده است. بر طبق اسناد سلسله هخامنشی به "شاه هخامنش" که در حدود ۷۰۰ پ.م. می‌زیسته است می رسد. پس از مرگ او، "چیش‌پیش" به حکومت رسید. "چیش پیش" نیز پس از مرگش، توسط دو نفر از پسرانش؛ "کوروش اول" و "آریارمنس فارس" در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب "کمبوجیه اول" و "آرشام فارس"، بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه یکم با "شاهدخت ماندانا" (دختر ایشتوویگو پادشاه قبیله ماد و شاهدخت آرینیس لیدیه) ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

 

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون، و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هریک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس، و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت؛ ایشتوویگو شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. ایشتوویگو تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که ایشتوویگو تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابراین ایشتوویگو دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. ایشتوویگو به مراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، به همین خاطر زاده دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد: وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون اولا کودک به او دل خوش کرده است، دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

 

مقبره کوروش کبیر؛ پاسارگاد؛ عکس از آنوبانینی
مقبره کوروش کبیر؛ پاسارگاد

 

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و به جای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به عهده گرفت.

سالها بعد روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، (و شاید این علتی باشد برای آنکه کوروش در کتاب مقدس (عهد عتیق) شبان نامیده شده است)  با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازی های خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند.

پدرش او را نزد ایشتوویگو برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه؛ چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است، زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌‌باشم، اختیار با توست."

ایشتوویگو از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسش هایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است". اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای ایشتوویگو آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس ایشتوویگو دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش ایشتوویگو که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم".

 گرچه همانند این داستان در مورد سه پادشاه ساسانی (از جمله اردشیر بابکان) نیز نقل شده است و شاید خالی از افسانه پردازی نباشد لیکن بیشک رگه هایی از حقیقت را میتوان در آن یافت و شاید معتبر ترین شرح حالها درباره پرورش کوروش کبیر باشد.
کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرا می‌گرفتند پرورش یافت.

هارپاگ، بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو شورانید و موفق شد کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد به وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ ساله ایشتوویگو؛ پادشاه ماد، به انتها رسید. اما به گفته هرودوت؛ کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پ.م. پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود. کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد؛ خود را شاه ماد و پارس نامید. در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد. دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن، سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش، مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه؛ رفتار کوروش پس از شکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را عفو کرد و وی تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

افسانه ای معروف در این زمینه هست؛ که کوروش میخواست برای انتقام، کروزوس را در آتشی بر افروخته بسوزاند، که وی با دیدن آتش فریاد می می زند "آه، سولون، سولون" و وقتی کوروش علت را میپرسد جواب میدهد: روزی از سولون حکیم بزرگ یونان پرسیدم سعادتمند ترین فرد روی زمین کیست؛ و سولون در جواب گفت: انسان را اگر با سعادتمندی بمیرد می توان سعادتمند خواند. حالا منظور او را می فهمم. اینگونه کوروش هم پند گرفته و دستور به خاموش کردن آتش می دهد و او را عفو می کند.

پس از لیدی، کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق تامین امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعا پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس "نابونید" پادشاه بابِل،‌ همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.
 
فرمان آزادسازی یهودیان دربند و اجازه بازگشت و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ، باعث گردید بابل، بدون مرافعه در 22 مهرماه سال 539 پ.م. سقوط کند و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند. پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزادمنشی با وی رفتار کرد. در سال بعد (538 پ.م.) هنگامی که او درگذشت، عزای ملی اعلام شد و خود کوروش نیز در آن شرکت کرد.

کوروش بزرگ در قسمتی از لوح معروف خود در زمینه فتح بابل که از متمدن ترین و با فرهنگ ترین سرزمینهای آن روزگار بود؛ می گوید : "من کوروش هستم، شاه جهان،...شاه شاهان... هنگامی که من بدون جنگ به بابل وارد شدم... ویرانه های آن را آباد کردم و مردم آن را از فقر نجات بخشیدم... برای همه انسانها آزادی دین و مذهب را به رسمیت شناختم ... و صلح و آرامش را برای بشریت به ارمغان آوردم. "

 با فتح بابل، مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد. به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.

در مورد ده سال پایانی عمر کوروش اطلاعات دقیقی در دست نیست و هر یک از مورخین به نحوی آن را روایت کرده اند و ماجرای درگذشت کوروش را به نحوی نقل کرده اند در یکی از این روایتها می خوانیم که کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام وحشی سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می پرداختند به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد. میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می کردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، برای جنگ دو راه پیش رو داشت. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو گزینه را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند؛ جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کوروش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرده است. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند؛ پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی رسد. کوروش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کوروش و شکست لشگریانش بود. پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کوروش به ایران بازگشتند.

این روایت که به خاطر گزارش هرودوت از ماجرا معروفتر است چند سوال اساسی را به ذهن آنوبانینی متبادر میکند؛ نخست اینکه با وجود توهین های ملکه مزبور به پیکر بی جان شاهنشاه درگذشته ی ایران، که در تاریخ مزبور تشریح شده است؛ چگونه پیکر بی سر کوروش به ایرانیان باز پس داده شده و چگونه جسد از این مسافت دور و با عبور از رودخانه ای عظیم به پارسه آورده شده است.

دیگر اینکه چطور با وجود ناگهانی بودن این پیشامد بین پسران کوروش بر سر قدرت درگیری پیش نیامده؛ چطور هرج و مرجی که پس از درگذشت کمبوجیه رخ می دهد در این زمان پیش نمی آید (با وجود اینکه کوروش بسیار قدرتمندتر از پسرش کمبوجیه بوده)؛
چطور ملکه که شاه بزرگی همچون کوروش را از میان برداشته دست از سر ایران بر می دارد و سعی نمی کند ایران را تصرف نماید؟

چگونه کمبوجیه درست بعد از این پیشامد هولناک و عظیم با خیال راحت و با ارتشی بسیار مجهز و آماده به مصر حمله می کند و تنها حکومت مستقل باقیمانده و یکی از قدرتمند ترین حکومت های آن دوران را به تصرف خود در می آورد و مرزهای ایران را از چین تا ایتالیا و جنوب آفریقا، گسترش می دهد.
این سوالات و بسیاری از سوالات دیگر باعث می شود که محققین روایت فوق را درست ندانسته و آنچه را که "گزنفون" درباره مرگ مرگ کوروش نقل میکند بیشتر مقرون به حقیقت بدانند.

به طور خلاصه گزنفون نقل می کند که در ده سال پایانی حکومت کوروش اتفاق چندان مهمی رخ نداده است و پادشاه قدر قدرت ایران در آرامش سالهای پایانی عمر را طی کرده و پایان عمر خود را هم طی خوابی که میبیند از پیش می دانسته.
بنابر این پیش از مرگ، نیایش کرده و برای خدایان قربانی می کند. و سپس پسران و بزرگان کشور را جمع کرده و چنان که در میان همه پادشاهان ایرانی مرسوم بوده به آنها پند و اندرزهایی می دهد و از جهان رخت بر می بندد.

چنین است که پس از درگذشت پر افتخارترین و بزرگترین پادشاه جهان که انسانیت و فضایل اخلاقی را در جهان آن روز گسترد؛ مراسم با شکوهی برگزار می شود و شاه شاهان در آرامگاهی که خود از پیش فراهم آورده بود؛ با احترام فراوان به خاک سپرده می شود؛ تا طی بیش از 2500 سال؛ ایرانیان به داشتن چنین اسطوره ای افتخار کنند و با وجود حوادث بسیاری که در این مدت رخ داده، همواره حرمت پاسارگاد و پادشاه قدرقدرتش حفظ گردد.

-------------------------------------------------------
متن کامل منشور کوروش کبیر (منشور كورش هخامنشی)

رضا مرادی غیاث آبادی

1. «كورش» (در بابلی: ‹كو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَكَّـد» ‹اَ‌ك- كـَ- دی- ای›، …

2. ... همه جهان
(از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان كورش، بلكه به روایت ناظری ناشناخته كه می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود).

3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی كشورش رسیده بود.

4. او آیین‌های كهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.

5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
(«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوك» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد كه در حماسه سومری «اِنمِـركار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم كاشی و دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می‌داند. از سوی دیگر «كاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار می‌آوردند و «كاشّـو/ كاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «كاس» برای رنگ آبی در گویش‌های محلی بكار می‌رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «كـاس آقا» خطاب می‌كنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیل‌رود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت كهن‌ترین تمدن شرق، تهران، 1382).

6. او كار ناشایست قربانی كردن را رواج داد كه پیش از آن نبود ... هر روز كارهایی ناپسند می‌كرد، خشونت و بد‌كرداری.

7. او كارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌كرد. اندوه و غم را در شهرها پراكند. او از پرستش «مَــردوك» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.
(گمان می‌رود نام «مردوك» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بی‌مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی‌های دیگر مردوك شباهت‌هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی می‌شده است. همانگونه كه مردوك را با نام «اَمَـر- اوتو‌» می‌شناخته‌اند؛ از او با نام آریایی و كاسی «شوگورو» نیز یاد می‌كرده‌اند كه به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است).

8. او مردم را به سختی معاش دچار كرد. هر روز به شیوه‌ای ساكنان شهر را آزار می‌داد. او با كارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌كرد ... همه مردم را.

9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترك كرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)

10. مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین كه زندگی و كاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.

11. ساكنان سرزمین «سـومِـر» و «اَكَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوك بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

12. مردوك به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه كشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب كه او را یاری دهد. آنگاه او نام «كورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد كرد.

13. او تمام سرزمین «گوتی» ‹كو- تی- ای› را به فرمانبرداری كورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› را. كـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار كرد.
(در تداول، نامِ بابلی «اومان‌منده» را با «ماد» برابر می‌دانند. اما به نظر می‌آید كه این نام بر همه یا یكی از اقوام آریایی كه در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت كرده‌ بوده‌اند؛ اطلاق می‌شده است).

14. كورش با راستی و عدالت كشور را اداره می‌كرد. مردوك، خدای بزرگ، با شادی از كردار نیك و اندیشه نیكِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

15. او كورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی كه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.
(ممكن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوك بوده است. نك به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی‌زاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می‌داند).

16. لشكر پر شمار او كه همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در كنار او ره می‌سپردند.

17. مردوك مقدر كرد تا كورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست كورش سپرد.

18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَكَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان كورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.

19. مردم سروری را شادباش گفتند كه به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

20. منم «كـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
(از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان كورش بازگو می‌شود. استرابو نقل می‌كند كه «كورش» نامی است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نك به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتی‌زاده، 1382، ص. 319).

21. پسر «كمبوجیه» ‹كـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «كـورش» (كـورش یكم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

22. از دودمـانی ‌كـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوك) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛
(«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده می‌شده است. ورود كورش «بدون جنگ و پیكار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلكه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (كتاب یكم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه كنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.).

23. همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوك دل‌های پاك مردم بابل را متوجه من‌كرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
(پذیرش كورش توسط مردم، در «كورش‌نامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار می‌دارد كه مردمان همه كشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار كورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، كتاب یكم)).

24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

25. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح كوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی كشیده بود، كاری كه در خور شأن آنان نبود.

26. من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. مردوك از كردار نیك من خشنود شد.

27. او بر من، كورش، كه ستایشگر او هستم، بر پسر من «كمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،

28. بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوك همه شاهانی كه بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛

29. و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،

30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.

31. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَك›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای كهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیك- لَت› كه ویران شده بود را از نو ساختم.

32. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
(با اینكه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ كورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور كهن ایرانی پایبند بوده است كه هر كس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس كه موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت‌های بی‌شمار و اعمال سلیقه‌های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند).

33. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَّـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوك به شادی و خرمی،

34. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود كه دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،
(گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به فرمان كورش، دستكم در یك متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری كه از «اَرَخ» در میاندورود كشف شده، آمده است: "منم كورش، پسر كمبوجیه، شاه توانمند، آنكه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه كنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در كتاب‌شناسی).

35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بی‌پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است).

36. بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم). . . . .

37. … غاز، دو اردك، ده كبوتر. برای غازها، اردك‌ها و كبوتران…
(از سطر 37 تا 45 بخش نویافته‌ای است كه در مقاله «در باره منشور كورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست).

38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ...

39. ... دیوار آجری خندق شهر را،

40. ... كه هیچیك از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

41. ... به انجام رسانیدم.

42. دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روكشی از مفرغ ...

43. ...كتیبه‌ای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›

44. ...

45. ... برای همیشه!

خرید بهترین فلزیاب های دنیا 09013545415


برچسب‌ها: کوروش کبیرآرامگاه کوروش کبیرپادشاه بزرگ ایران زمین

تاريخ : 6 / 7 / 1395 | | نویسنده : کوروش |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 1251 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب تریلر فیلم
  • وب ساح
  • وب احسان
  • وب باشگاه خبرنگاران